سوزی گالا، منشی شرم آور اسپانیایی، نمی تواند در برابر رئیس خود مقاومت کند. او مشتاقانه لباس هایش را در می آورد و گنجینه صورتی تراشیده اش را آشکار می کند. پس از یک تبادل شفاهی پرشور، او را سوار می کند، قفل های قهوه ای دلپذیرش در حالی که عضو تپنده اش را با اشتیاق سوار می کند تکان می خورد.