نوجوان نیمفو، الکس کول، پدر ناتنی خود چارلز درا را مسخره می کند، سینه های بزرگ او را آشکار می کند و میل او را شعله ور می کند. وقتی او با خجالت خروس خود را پنهان می کند، او مشتاقانه آن را احساس می کند و از لحظه لذت می برد تا زمانی که مردانگی خود را به طور کامل نشان دهد.