بعد از یه مهمونی وحشیانه، پدر ناتنی و نامادریم رو تو یه برخورد داغ کشف کردم.شوک زده و گیج، تبدیل به یه ناظر خاموش شدم.روزها رابطه ی طولانی مدت، به بهانه ی تنبیه، ازم دعوت کردن که به جلسه ی صمیمی شون ملحق بشم.بی قرار، من تمکین کردم، با این حال مشتاق تموم شدنش بودم.