پسرخوانده ام در حال آماده شدن برای سخنرانی باشگاه باغ، من را در حال مطالعه شکوفه ها گرفت. چشمانش سرگردان شد و من با نگاه کردن به دارایی های فراوانم او را مسخره کردم. به زودی، او در حال تمرین فشارهای خود بود، تا عمق دهان و کس من رانندگی کرد تا طعم آزادی او را بچشید.