خواهر ناتنی من، یک زن ریزه اندام با چشم های آبی، با کون تنگش من را مسخره کرد. لبه اش را لیس زدم، شیر را مزه کردم، و او را به سختی لعنت کردم. او عاشق آن بود، کیر من را در سگی، دختر گاوچران و صورتش قرار داد. صورتش را در تقدیر پوشاندم، خواسته ما را برآورده کردم.